آرامگاه عشق...

ساخت وبلاگ


تنهایی، واژه ای آشنا...


واژه ای که در کوچه پس کوچه های دلتنگی معنا شد...


واژه ای که به جبر زمانه و خودخواهی آدمک ها ، شد سرنوشت...


سرنوشتی عجیب برای شکستن بت های مغرور و رهایی آدمک ها...


شکستن بت به دست بت!


و چه بزرگ روزی بود  آن روز که بتی تبر بر خود زد و خود را شکست و خود را فرو ریخت.


مردمان گفتند این بت نبود، سنگی بود سست و خاکی بود پراکنده.


پس نامش را از یاد بردند.


تکه هایش را به آب دادند و خاکه هایش را به باد دادند.


و دیگر کسی نام او را نبردند، نام آن بتی که خود را شکست!

اما هنوز هم صدای شادی او به گوش می رسد، صدای شادی آن مشت خاک که از ستایش مردمان رهید.

صدای او که به عشق و شکوه و آزادی رسید.

صدای آدمی که دیگر آدمک نبود...

صدایی که دیگر مغرور نبود...

و آدمی که پیله تنهایش پاره شد و دیگر ...

تنهایی، واژه ی آشنا نبود...

راه عشق...
ما را در سایت راه عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سجاد raheshgh بازدید : 245 تاريخ : دوشنبه 19 فروردين 1392 ساعت: 0:57